جدول جو
جدول جو

معنی دل دل زدن - جستجوی لغت در جدول جو

دل دل زدن
(تَءْ اَ تَ)
در اصطلاح عامیانه، سریعشدن ضربان قلب از دویدن و جز آن. طپیدن دل، چنانکه دل کسی که بسیار دویده است. اضطراب در دل. طپش در دل پدید آمدن. طپشی در دل پدید آمدن، و بیشتر از تند رفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). نفس نفس زدن. تپش قلب. ضربان شدید و غیرعادی دل. (فرهنگ لغات عامیانه) ، متردد بودن. شک داشتن. دل دل کردن. دودلی
لغت نامه دهخدا
دل دل زدن
در حال اضطراب اضطراب کنان، آه زنان، متردد در هر امری دو دل
تصویری از دل دل زدن
تصویر دل دل زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زِل ل)
مشورت کردن و نیکو اندیشیدن، و میتواند که زدن در اینجا بمعنی گفتن باشد. میرخسرو گفته:
ملک هرچند میزدبا دل ریش
که در صحرا نهد سوز دل خویش.
(از آنندراج).
رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 336 شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ بَ تَ)
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) :
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
مردد ماندن، تردید داشتن، بی تصمیمی
فرهنگ لغت هوشیار